شدت نزاع و درگیریهای راهبردی و تشکیلاتی در جبهه اصلاحات آنچنان بالا گرفته که برخی از اعضای این جبهه از بازتولید کنشهای سیاسی مجاهدین خلق از سوی اعضای حزب اتحاد ملت جبهه فوق خبر داده و پرده از تلاشهای برای به بازی گرفتن زنان و جوانان برای اهداف سیاسی خود کنار میزنند.
در این رابطه محمد قوچانی طی گزارشی در شماره اخیر مجله «آگاهی نو»، ضمن انتقاد صریح از حزب اتحاد ملت آنان را بلشویکهایی خواند که چپ روی را دنبال کرده و با کانالیزه کردن خاتمی او را به وادی انتصابات کشاندهاند، همانی که آنان سالهاست در عرصه سیاسی کشور ادعای مخالفت با آن را دارند.
در این زمینه بررسی گزارش قوچانی در بردارنده روایت دسته اولی از شدت اختلافات در جبهه اصلاحاتی میباشد که بنا دارد هدایت و مدیریت اصلاح طلبان را بر عهده گیرد، جبههای که بنا بر گفته قوچانی در ابتدای امر با شکاف میان حزب اتحاد ملت- کارگزاران از سویی و شکاف میان اتحاد ملت- حزب توسعه ملی از جانب دیگر مواجه شده است.
روایت قوچانی اما در این زمینه به این شرح است:
«میردامادی»، «اصغرزاده» و «امین زاده» عناصر پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات
قوچانی در گزارش خود در ابتدا شیوه تغییر ریاست در جبهه اصلاحات را همچون روش دانشجویان خط مسلمان خط پیروز خط امام در تسخیر سفارت آمریکا در ایران دانست و مدعی شد صحنه گردانان آن تسخیر، عناصر پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات میباشند.
قوچانی از ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی و البته محسن امین زاده به عنوان نیروهای پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات سخن به میان آورده و تاکید میکند در انتخاباتی غیر رقابتی و درون گروهی با ساختاری مهندسی شده و در رایزنی با رهبر جبهه اصلاحات تک نامزدی به نام آذر منصوری دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران به ریاست جبههٔ اصلاحات رسید.
چگونه آذر منصوری با پیام خاتمی رئیس جبهه اصلاحات شد؟
قوچانی با بین اینکه مهمترین ابزار رأی آوردن آذر منصوری اما نه رأی تمایل اعضای جبه اصلاحات که اول از همه پیام سید محمد خاتمی بود، از شکل گیری انتصاب و رد حق انتخاب در جبهه اصلاحات انتقاد کرده و مینویسد، گرچه شعار اصلی اصلاح طلبان حق انتخاب و رد انتصاب است اما هنوز رئیس جبههٔ اصلاحات با اشارت و وصایت و بیعت تعیین میشود.
حذف بهزاد نبوی با متهم سازی وی به سازشکاری
قوچانی در بخش دیگری از گزارش خود با اشاره به رویه میانه روانهٔ بهزاد نبوی که مانعی در برابر چپ روی در جبهه اصلاحات بود تاکید میکند که اصلاح طلبان چب که شاگردان بهزاد نبوی محسوب میشدند، پدر خویش را به محافظه کاری، راست روی و سازشکاری متهم کردند؛ همانگونه که چهل سال قبل مهدی بازرگان را به چنین اتهاماتی محکوم میکردند. کار به جایی میرسد که وقتی بهزاد سوی میگوید با حضور خانم آذر منصوری در هیئت رئیسه جبهه اصلاحات مخالف است، آقای محسن امین زاده کارگردان پشت پردهٔ جبهه اصلاحات نامهای به بهزاد نبوی مینویسد و او را با سازشکاری و محافظه کاری متهم میکند. تهمت زدن به افراد و هر اصلاح طلبی که خلاف پولیت بوروی بلشویکهای (فاتحان سفارت آمریکا یا حلقه لانه جاسوسی) عمل کند یا حتی نظر دهد؛ بی سابقه نیست. اینان افشاگری را از همان «لانه جاسوسی» آموختند اما این بار نوبت به بهزاد نبوی رسیده است که در دههٔ شصت از حیث چپ گرایی (نه چپ روی) در رأس جریان جناح چپ قرار داشت و در دوره اصلاحات در کادر رهبری آن بود.
ماجرای بهره گیری جبهه اصلاحات از آشوبها
قوچانی در ادامه آذر منصوری را پیشنهاد بلشویکها برای جانشینی بهزاد نبوی دانسته و با تاکید بر اینکه این اقدم در راستای بهره گیری جبهه اصلاحات از جنبش مهسا بود، اولین دلیل انتخاب وی را بر آمدن او از شهرستان (ورامین) در برابر اصلاح طلبان مرکزنشین مطرح و «زن بودن» را دومین دلیل در این زمینه ارزیابی کرد.
وی با اشاره به اینکه طیف اتحاد ملتیها به دنبال ورود به مساله حقوق زنان به بهانه شعار زن، زندگی و آزادی میباشند که خاستگاهش جنبش کردهای ترکیه به رهبری عبدالله اوجالان میباشند، این کنش را معادل پیوستن رهبران جبهه اصلاحات به فمینیستی سیاسی ارزیابی کرده و مینویسد این اتفاق در حالی می افتد که بدون آنکه میان جنبش حقوق زنان و ایدئولوژیهای فمینیستی تمایزی ایجاد شود.
چگونه آذر منصوری جانشین مولاوردی شد؟
قوچانی در ادامه گزارش خود با بیان اینکه برای چپ مساله زن بودن رئیس جبههٔ اصلاحات فقط یک تاکتیک (و نه راهبرد) در برابر جنبش مهسا برای مصادره شعار «زن، زندگی و آزادی» است، تاکید میکند در این تاکتیک اصل بر «مشارکتی- اتحادی» بودن رئیس جبهه اصلاحات است. به همین علت گرچه افرادی از قول سید محمد خاتمی بر ضرورت زن بودن رئیس جبهه اصلاحات اصرار میکنند خبر و نقل قول خود را تکمیل نمیکنند که اشاره رهبر جبهه اصلاحات به خانم شهین دخت مولاوردی بوده است و نه فقط و فقط آذر منصوری!
حتی وقتی در جلسه رأی گیری در عصر روز یکشنبه چهارم تیرماه ۱۴۰۲ بهزاد نبوی به این نکته اشاره کرد در همهمهٔ جبهه این پیام نادیده گرفته شد؛ گرچه ظاهراً شهین دخت مولاوردی هم به دلایل شخصی و از آن مهمتر فشارهای سیاسی درون جبههٔ اصلاحات تمایل به ریاست جبهه نداشت. او دبیر شورای ۱۵ نفره اشخاص حقیقی منصوب سیدمحمد خاتمی بود و ظاهراً روزهای سختی را در این شورا سپری کرده بود و به علت همین وضعیت با قاطعیت ریاست را رد میکرد و به دلایل کاری اشاره میکرد اما واقعیت این بود که همان حلقهٔ لانه در درون جبهه گفته بود نمیشود که فردی که تازه دو سال است به عنوان دبیرکل جمعیت دفاع از حقوق بشر زنان وارد جبهه اصلاحات شده است به ریاست آن برسد؛ حتی اگر زن. باشد از همین جا روشن میشود که مساله انتخاب یک زن به ریاست جبهه اصلاحات نبوده است؛ مساله انتخاب یک زن خاص به ریاست جبهه اصلاحات بوده است تا پشت این ویترین مقبول حاکمیت یک جریان از اتفاق کاملاً مردانه بر جبهه اصلاحات تضمین شود جریان مردانهای که جنبش زنان را مانند جنبش دانشجویی در سال ۱۳۵۸ نه هدف که ابزار و فرصتی برای پیشبرد اهداف سیاسی و حزبی و جناحی خود میداند.
چرا آذر منصوری به جای علی شکوری راد نامزد شد؟
قوچانی در ادامه تصریح میکند، برای اثبات اینکه زنان در این دوران ابزار این جریان هستند و نه هدف برای تحقق مطالبات جنبش حقوق زنان کافی است متوجه شویم اولین نامزد این جریان برای جانشینی بهزاد نبوی نه آذر منصوری که علی شکوری راد بود که چون با میزان آرای او در جبهه حتی در قیاس با بهزاد نبوی مواجه شدند از آن منصرف شدند پس همین جریان پیشنهاد رقابت میان سیدحسین مرعشی و علی شکوری راد را دادند که با توجه به ترکیب احزاب سایهٔ اتحاد ملت در جبهه اصلاحات هدف نهایی شکست دبیرکل کارگزاران سازندگی ایران بود. سید حسین مرعشی اما نه تنها این رقابت را نپذیرفت چون به اهداف برگزارکنندگان آن اطمینان نداشت بلکه اعلام کرد فقط نایب رئیس بهزاد نبوی خواهد شد و نیابت ریاست هیچ چهره دیگری از جناح چپ مانندعلی شکوری راد را نخواهد پذیرفت. البته شکوری راد نیز با فروتنی تمام اعلام کرد قصد رقابت با مرعشی را ندارد.
هدف اصلی عبور از کارگزاران بود نه انتخاب زنان
قوچان با بیان اینکه هدف حزب اتحاد ملت از برهم زدن هیئت رئیسه موجود و تغییر بهزاد نبوی جلوگیری از دستیابی کارگزاران به ریاست اصلاحات هم بود، تصریح میکند گرچه سران حلقه لانه به سید حسین مرعشی تعارف ریاست زدند اما میدانستند که با توجه به ترکیب رادیکال بلکه هژمونی حزب اتحاد ملت بر جبهه اصلاحات، سیدحسین مرعشی از رهبری جریانی که مهار آن در دست اتحاد ملت است پرهیز میکند و با توجه به انتخابات پیش روی مجلس دوازدهم مسئولیتی را نمیپذیرد که یک سر آن تحریم مطلق و از قبل تعیین شده انتخابات مجلس در جبهه اصلاحات است و سر دیگر آن مشارکت بی قید و شرط و بدون رقابت در مجلسی است که حاکمیت در پی آن است.
روایتی از بی مروتیهای چپها
قوچانی در بخش دیگری از گزارش خود تلاش کرد تا به بررسی بدعهدیها و بی مروتیهای چپهای اصلاح طلب بپردازد.
وی در این رابطه مینویسد، شکست در انتخابات نیمه رقابتی (بلکه ضدرقابتی) مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم البته به جز مهندسی و رد صلاحیتهای گسترده حاکمیت از همه مهمتر یاس و ناامیدی مردم پس از حوادث آبان ۱۳۹۸ علل مختلفی دارد از جمله بی مروتی اصلاح طلبان چپ گرا که به کارگزاران گفتند اگر این حزب بدون اصلاح طلبان در انتخابات مجلس یازدهم فهرست دهد از آنان حمایت یکنند اما نه تنها حمایت نکردند بلکه به تخریب آنها دست زدند و در نهایت هم گفتند حتی رأی هم نمیدهند. این در حالی بود که سید محمد خاتمی به تشویق سید حسین مرعشی برای شرکت کارگزاران در انتخابات مجلس یازدهم پرداخته بود و یک چهره دیگر اصلاح طلب گفته بود اگر کارگزاران به نام اصلاح طلبان فهرست ندهند از آنان حمایت میکنند.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در حالی که اصلاح طلبانی مانند مهدی کروبی، بهزاد نبوی، محمدجواد ظریف و عبدالکریم سروش به صراحت از عبدالناصر همتی حمایت میکردند و خاتمی نیز از مردم میخواست «همت کنند و رأی دهند» بانویی به نام آذر منصوری رو در روی دیگر اصلاح طلبان از جمله کارگزاران ایستاد و با تفاوت یک رأی مانع از حمایت جبهه اصلاحات از همتی شد. گرچه ممکن است این اقدام را تلاش برای تحریم انتخابات بدانیم اما در کمال تعجب همین جریان معتقد به تحریم انتخابات ریاست جمهوری، نه تنها برای شورای شهر تهران فهرست داد بلکه نام و امضای سیدمحمد خاتمی را به صراحت خرج آن شو را کرد چراکه مطمئن بود اکثریت کرسیهای آن شورا در اختیار حزب اتحاد ملت خواهد بود. همچنان که در شورای شهر قبل از آن چنین بود. البته اگر به جای همتی که سابقه کارگزارانی داشت یک چهره چپ مانند مصطفی معین نامزد ریاست جمهوری بود این جریان به تحریم انتخابات ۱۴۰۰ دست نمیزد چنان که وقتی رهبر اصلاح طلبان با خشم از خرج کردن اعتبارش در انتخابات ۱۴۰۰ از یکی از سیاسیون اصلاح طلب گله کرد او بلافاصله میزان آرای مصطفی معین در انتخابات ۱۳۸۴ را به یادش آورد که شکست جبهه مشارکت( گروهک منحله مشارکت) بود.
در واقع پشت پردهٔ این رادیکالیسم چپ نوعی اپورتونیسم قرار داشت که پشت ویترین زیبایی به نام دفاع از انتخابات آزاد پنهان شده بود اپورتونیسمی که از یک سو دنبال کرسی در حاکمیت بود و از سوی دیگر در پی اعتباری در اپوزیسیون میگشت. رفتار این حزب در شورای شهر پنجم مناسبات آن با جبهه اصلاحات را به خوبی نشان میدهد با شیوههای مختلف تعداد کرسیهای حزب در جبهه را افزایش میداد و با انتخاب ناگزیر محسن هاشمی رفسنجانی به ریاست شورای شهر که بالاترین رأی در شورای شهر با فاصله زیاد را به دست آورده بود از شهرداری او جلوگیری میکرد و کلیه ارکان و مقامات دیگر به خصوص شهردار تهران را در مشت خود داشت و همچون دوره اول شورای شهر که شکست این شورا در شهر تهران به عنوان پایگاه اصلی اصلاح طلبان به شکست جبهه اصلاحات در همه ایران منتهی شد این بار هم در دوره پنجم سبب شد شهروندان از رأی به اصلاح طلبان حتی در شورای شهر ششم تهران خودداری کنند.
اذعان به دیکتاتوری دموکراتیک در جبهه اصلاحات
قوچانی در ادامه با انتقاد از رویه شکل گرفته غیردموکراتیک و دیکتاتورمآبانه در جبهه اصلاحات مینویسد، نهادی که قرار است پرچمدار دموکراسی خواهی جامعه ایران باشد در غیاب شورای نگهبان در درون خود انتخاباتی غیر رقابتی برپا میکند که حتی برای ظاهر سازی هم دو نامزد در آن رقابت نمیک نند حتی دو نامزد زن! اگر واقعاً قرار بود زنان در این دوره رهبری اصلاح طلبان را بر عهده بگیرند حتی وقتی اسماعیل گرامی مقدم عضو حزب اعتماد ملی نامزد میشود در همهمهٔ جلسه صدای او به گوش هیئت رئیسه نمیرسد و برای او رأی گیری نمیشود که این مساله مورد اعتراض قانونی نماینده کارگزاران هم قرار میگیرد آن یک نامزد هم با این برنامه به ریاست جبهه اصلاح طلبان میرسد که نظر آقای خاتمی نامزدی یک زن آن هم همین بانوی محترم است؛ انتخابی که در واقع از سه جهت انتصاب است:
اول، پیام مستقیم رهبر اصلاحات که انتخاب را به انتصاب بدل میکند.
دوم، رایزنی و رأی سازی در درون اتاق فکر یا پولیت بوروی همان حلقه لانه که به همه پیام میدهد گزینهای جز آذر منصوری وجود ندارد.
و سوم، ساختار جبهه اصلاحات که براساس احزاب کوچک و چند نفره ای قرار دارد که در واقع فقط سایه حزب اتحاد یا مشارکت سابق هستند و در واقع از قبل روی کاغذ جانبداری آنها از اتحاد ملت قطعی است و البته اتحاد ملت هر چه از تعداد حزب کم بیاورد با اشخاص حقوقی که منصوب سید محمد خاتمی هستند جبران میکند.
اشخاص حقوقی که با وجود عضویت در احزاب خود را شخصیتهای ملی و فراجناحی میدانند اما به مصداق اینکه همه «برابرند و برخی برابرتر» در شخصیتهای حقوقی هم حزب اتحاد دست برتر را دارد شاید بهتر بود این امکان وجود داشت که شخصی چون سید مصطفی تاج زاده مستقیماً بتواند در جبهه اصلاحات حضور داشته باشد و بر سر دیدگاههای خود به محاجه بپردازد نه اینکه حاکمیت با حبس او این فرصت گفت وگو و نقد درون جبههای را از بین ببرد.
پنج گرایش در جبهه اصلاحات
قوچانی در ادامه مینویسد، این در حالی است که اگر معیار و ملاک سیاست ورزی، تحزب باشد فقط و اگر برای حزب بودن حزب پروانهٔ فعالیت وزارت کشور کافی نیست و حزب باید گفتمان راهبرد و تشکیلات داشته باشد میتوان از پنج بلوک حزبی در جبهه اصلاحات سخن گفت:
یکم. حزب اتحاد ملت ایران یا همان جبهه مشارکت ایران( گروهک منحله مشارکت) که به سوسیال دموکراسی گرایش دارد و به نوعی چپ مدرن است.
دوم. حزب توسعه ملی ایران یا همان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( گروهک منحله سازمان مجاهدین انقلاب) که در واقع تداوم چپ کلاسیک است.
سوم. حزب کارگزاران سازندگی ایران که مدافع لیبرال دموکراسی یا تکنوکراسی است و میتوان آن را میانهٔ مدرن خواند.
چهارم. حزب اعتماد ملی که به نوعی تداوم چپ سنتی است با تمرکز و نفوذ در نیروهای بیرون از مرکز.
پنجم. حزب اسلامی کار و عمق اجتماعی آن خانه کارگر که گرچه باید نوعی جریان سوسیالیستی باشد اما چون از بستر نهاد امنیتی دههٔ شصت برخاسته است محبوبیت چندانی در طبقه کارگر ندارد و بیشتر برای مهار آن بنا شد تا نمایندگی این طبقه اجتماعی.
احزاب دیگر جبهه اصلاحات یا رقیب تشکیلاتی حزب اتحاد ملت هستند (مانند حزب ندای ایرانیان) یا به علت عملگرایی بیش از حد هویت اجتماعی و طبقاتی خود را از دست دادهاند (مانند حزب اسلامی کار) یا انجمنهایی هستند که هنوز در مرحله ما قبل تحزب بسر میبرند (مانند انجمنهای اسلامی مهندسان و معلمان و جامعه پزشکی و ...) که گرچه در دورهای نماینده صنف یا طبقه خود در جریان چپ بودند اما اکنون دیگر با آن صنف نسبتی ندارند. حتی میتوان این فهرست را به دو جناح راست مدرن (کارگزاران) و چپ مدرن (اتحاد ملت) خلاصه کرد و حزب اتحاد ملت و حزب توسعه ملی را به وحدت فرا خواند اما نه تنها چنین نمیشود بلکه اعضای اتحاد ملت هر یک رسمی یا غیر رسمی با هدایت یکی از انجمنها یا به احزاب یارگیری میکنند و مردان در یک حزب و بانوان آنان در حزبی دیگر عضو میشوند اما یک گفتمان دارند با دو تشکیلات وبا این کثرت نمایی فراکسیون سازی میکنند و همان طور که گفته شد در انتخاب اشخاص حقیقی به جای چهرههای اصلی از چهرههای حزبی جامانده خود یارگیری میکنند. این در حالی است که چهرههای ملی به عنوان اشخاص حقیقی میتواند همان رؤسای جمهور سابق، رؤسای مجلس پیشین، شهرداران قبلی یا روشنفکران مستقلی باشند که عضو هیچ حزب یا گروهی نیستند.
بحران جامعه شناختی جبهه اصلاحات
قوچانی با تاکید بر اینکه جبهه اصلاحات حتی در احزاب اجتماعی هم دچار تعدد و تکثر غیر مفیدی است که بدون توجه به تفکیکهای گفتمانی احزاب موازی را خلق میکند، تصریح میکند به عنوان نمونه در حوزه تشکلهای زنان چهار حزب زنانه در جبهه وجود دارد مجمع زنان اصلاح طلب جمعیت حقوق بشر، زنان مجمع زنان مسلمان نواندیش و انجمن روزنامه نگاران زن که سالهاست هیچ کدام از آنان کار روزنامه نگاری نمیکنند این بانوان به جای تأسیس حزبی واحد خود چند حزب موازی دارند. در حالی که روشنفکران، روزنامه نگاران، دانشجویان و کارآفرینان نمایندهای در جبهه اصلاحات ندارند. با وجود این نابرابری تشکیلاتی سخن گفتن از رفع تبعیض جنسیتی در جبهه اصلاحات بیشتر به یک تاکتیک سیاسی میماند تا راهبردی اجتماعی. در کنار پنج فراکسیون حزبی که (قابل تقلیل به دو فراکسیون هم هست) میتوان از پنج فراکسیون مدنی مبتنی بر موضوعات اجتماعی و طبقاتی و منزلتی و جنسیتی در جبهه اصلاحات هم حرف زد:
یکم. کارگران که دیگر خانه کارگر و حزب کار نماینده آنان نیستند.
دوم. کارآفرینان به معنای صاحبان سرمایه و تولید و صنعت مانند اتاق بازرگانی که فاقد نماینده در جبهه اصلاحات هستند.
سوم روشنفکران. به معنای روزنامه نگاران، نویسندگان، ناشران، دانشگاهیان و هنرمندان که در هر انتخابات پایگاه رأی اصلاح طلبان را از لحاظ نظری منسجم میسازند اما پس از انتخابات نمایندهای در جبهه اصلاحات ندارند.
چهارم. زنان که البته فراکسیون مؤثری در جبهه اصلاحات دارند اما به جای آنکه یک جمعیت یکپارچه باشند به چهار جریان تقسیم شدهاند.
پنجم. جوانان که نه به صورت حزب یا حزب واحد که به عنوان یک گروه چانه زنی در جبهه اصلاحات فاقد نهاد یا نماد نمایندگی هستند.
انتقاد شدید از روحانی سالاری و پدرسالاری خاتمی و مجمع روحانیون
قوچانی اما در ادامه با انتقاد از مجمع روحانیون مبارز با طرح این پرسش که چرا باید مجمع روحانیون مبارز فکر کنند نه نماینده یک صنف یا منزلت اجتماعی هستند بلکه به گونهای رهبری جبهه اصلاحات را برعهده دارند؟ مینویسد، چگونه شخصی مانند مهدی کروبی چهرهای حزبی محسوب میشود اما روحانیان دیگر خود را برتر از عضویت در جبهه به عنوان یک شخص حقوقی میدانند؟ آیا فکر میکنند که باید بر همه جامعه سمت پدری داشته باشند و آیا حتی بدنه مذهبی جامعه رهبری آنان را که دیگر نه مسجدی دارند و نه روضهای میخوانند و نه در نهاد مرجعیت نفوذی دارند میپذیرد؟ آیا تافته جدا بافتهای به نام مجمع روحانیون مبارز تداوم همان نظریه ولایت فقیه در درون جبهه نیست؟ محبوبیت سید محمد خاتمی در بدنه اصلاحات محدود به یک حزب سیاسی نیست و همه اصلاح طلبان رهبری او را به عنوان شخص و نه عضو مجمع روحانیون مبارز قبول دارند.
این نکتهای است که بیش از همه شخص آقای خاتمی باید آن را رعایت کند و خود را محدود به یک حزب یا صنف نکند. این روحانی سالاری در جبهه اصلاحات البته ریشه در پدر سالاری هم دارد بالای سر این جبهه اصلاحات که ظاهراً ریاست آن بر عهدهٔ یک زن محترم و مستقل است شورای عالی نیمه آشکاری وجود دارد که ریاست آن با سید محمد خاتمی است و افرادی مانند موسوی خوئینیها و موسوی لاری (از مجمع روحانیون مبارز) در رأس آن قرار دارند و بهزاد نبوی عبدالله نوری، سید حسین مرعشی، محسن امین زاده و محمدرضا خاتمی هم در آن عضویت دارند. جبهه اصلاحات زیر نظر این نهاد عالی اداره میشود که تا قبل از آذر منصوری (که معلوم نیست به این جلسه دعوت شود) حتی یک زن هم در آن عضویت نداشته است و امکان ندارد که جبهه اصلاحات بتواند تصمیم بر خلاف این نهاد عالی که همه اعضای آن مردان منصوب و منسوب به رهبر اصلاحات هستند تصمیم بگیرد. این جلسه نهاد اصلی تصمیم سازی و جبهه اصلاحات فقط نهاد تصمیم گیری اصلاح طلبان است و اعضای این جلسه که به ظاهر در برگیرنده نمایندگان احزاب اصلی اصلاحات است نه از سوی آن احزاب که از سوی رهبر اصلاحات تعیین میشوند. البته رهبر اصلاحات خود حلقه تصمیم گیری مهمتری دارد که در گذشته هاشمی رفسنجانی هم عضو آن بود اما اینک او و سید حسن خمینی در مرکزیت آن قرار دارند.
تشبیه چپهای جبهه اصلاحات به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) / اشاره به شکافهای جدی در جبهه اصلاحات
قوچانی در ادامه مینویسد، چگونه میشود که جبههای که محصول حداقل ۲۵ سال آزمون و خطای تشکلهای اصلاح طلب برای تأسیس یک ائتلاف پایدار است به ابزار یک جناح سیاسی بدل میشود و همان طور که مجاهدین خلق(سازمان تروریستی منافقین) با هژمونی بر شورایی که نامش را مقاومت ملی گذاشته بودند آن را به سایهٔ خود بدل کردند بلشویکها هم همین بلا را بر سر اصلاحات میآورند در جلسهای که خانم آذر منصوری با نقل قول از رهبر جبهه اصلاحات بدون هیچ رقیبی به ریاست جبهه رسید الیاس حضرتی دبیرکل حزب اعتماد ملی از جلسه خارج شد و گفت از این پس فقط در سطح نماینده در جبهه شرکت میکنند. شهاب طباطبایی دبیرکل حزب ندای ایرانیان هم قصد ترک جلسه را داشت که جلوی این کار گرفته شد اما احتمالاً این حزب هم در سطحی پایینتر از دبیرکل در جبهه شرکت کند.
دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران هم که قبل از این به عنوان شخصیت حقیقی از سوی سیدمحمد خاتمی در جلسات شرکت میکرد ترجیح داد نه در جمع پانزده نفر سناتور انتصابی که به عنوان شخصیت حقوقی خود در این دوره حاضر شود تا بتواند به جای خودش نمایندهاش را به جلسه بفرستد و این کار را در جلسهٔ رأی گیری هم کرد. کارگزاران همچنین پس از انتصاب رئیس جدید تصمیم گرفت در دوره تازه در هیئت رئیسه نمایندهای نداشته باشد و حتی پیشنهاد انتخاب محسن هاشمی به عنوان نایب رئیس جبهه اصلاحات را رد کند و و حتی نایب رئیس سابق جبهه اصلاحات در دیدار رئیس جدید آن پیشنهاد مشاوره را هم رد کرد. پیشنهادی که هدف آن جلوگیری از انشعاب در جبهه اصلاحات و محوریت کارگزاران برای تأسیس ائتلاف جدید است اما این نوشداروی بعد مرگ سهراب است و قطعاً فراکسیونی در برابر فراکسیون حاکم بر جبهه به وجود میآید که خود را در دوگانه کارگزاران - اتحاد ملت نشان خواهد داد؛ چنان که در جبهه جمهور این اتفاق رخ داد. شکاف بزرگتر اما میان دو جناح چپ جبهه میان حزب اتحاد ملت (مشارکت) و حزب توسعه ملی ( گروهک منحله سازمان مجاهدین انقلاب) است که ظاهراً نمایندگان آن تا لحظه آخر بر ریاست بهزاد نبوی اصرار داشتند و به آذر منصوری رأی ندادند. در واقع این بار یک چپ توسط چپ دیگری حذف شد.
برادران لیلا در جبهه اصلاحات
قوچانی اما در خاتمه مینویسد، در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ نسل جدیدی ظهور کرده است که نه تنها شکاف دولت ملت که شکاف اصلاحات -ملت را نشان داد شکافی که نه با پوپولیسم یا رادیکالیسم که با ناسیونالیسم و لیبرالیسم ترمیم میشود و لیبرالیسم یا ناسیونالیسم نمیتواند با چپ گرایی و چپ روی جمع شود. مسالهٔ اصلی این جنبش سطح زندگی مردم (فقر) و آنگاه سبک زندگی مردم کرامت است که در نهایت به جنبشی برای حقوق اساسی بدل میشود اصلاح طلبان به عنوان جناح چپ اسلام گرایان تنها با تغییر حاکمیت شایستهٔ جانشینی آن نمیشوند.
این تغییر باید در مبارزه آنان با ناکارآمدی و تبعیض و فرقه گرایی در درون حاکمیت و اصلاحات همزمان نشان داده شود تبدیل جبهه اصلاحات به حزب اصلاحات بدون این آسیب شناسی های گفتمانی و تشکیلاتی و راهبردی ناممکن است و تنها به تغییر تاکتیکی میرسد که در آن مردان به زنان و پیران به جوانان بدل میشوند در حالی که مردان و پیران همچنان صحنه گردان داستان هستند تحولات پوپولیستی و فمینیستی در جبهه اصلاحات صورتی اپورتونیستی از تحولات عمیقتر دموکراتیک شامل جنبش حقوق زنان است که در نهایت یادآور شعارهای فیلم «برادران لیلاست. سیلی دختری جوان جسور و به دور از حرمتهای خانوادگی بر گونهٔ پدری پیر که در نهایت به مرگ او میانجامد. در این نزاع اما برادران لیلا که جرأت و جسارت و تا حدودی وقاحت خواهر خود را ندارند منفعلانه و حتی فرصت طلبانه پشت جبهه جنگ دختر - پدر در کمین قرار میگیرند تا جنگ مغلوبه شود.
این بار نه فقط نوید محمدزاده که همه برادران لیلا شبیه اصلاح طلبان هستند که هر یک در نواختن این سیلی به گوش پدر سهمی دارند عاقبت کار البته مرگ پدری است که پس از درگذشت او هر کس سعی میکند گوشهای از تابوت را روی دست بگیرد تابوت مرگ اصلاحات و عبور به دوران پسا اصلاحات ... این بار نه فقط حاکمیت که خود اصلاحات کمر به قتل خود بسته است. این یک خودکشی است.